فلسفه شور تا شعور در درمان اعتیاد
شعبه ابوذر
آموزشگر: آقای احسان حبیبی
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ و گل به بر آید
- یکی از بزرگترین موانع و مشکلاتی که در گروهدرمانی و موسسههای مردمنهاد وجود دارد، همین موضوعی است، که امروز قرار است در مورد آن بحث کنیم. شور و هیجان موجود در قطع مواد، نبودن کنترل، نداشتن کنترل و اینکه در ادامه افراد طوری در مسیر قرار میگیرند و طوری حرکت میکنند که متاسفانه به پختگی لازم نمیرسند. به مشکل میخورند و عود مجدد به وجود میآید و بعد از یک مقطعی هم میبینیم که فرد خیلی راحت از گروهدرمانی حذف میشود. طبیعی است که تمام نفراتی که در مجموعه قطع مواد میکنند، یک شور و هیجانی در آنها به وجود میآید، به جز افرادی که خواست قوی برای قطع مواد ندارند و با انگیزههای بیرونی و جبر توسط خانواده ناچار در این مسیر قرار گرفتهاند، که طبیعتا شور و هیجانی برای آنها وجود ندارد و آن اتفاق مثبت و خوب که در یک مقطعی حالشان خوب باشد برایشان نمیافتد. عزیزانی که قدیمی هستند میدانند، در مقطعی که قطع مواد میکنیم، به دلیل اینکه تمام حسهای افراد مصرفکننده بیدار میشود، تا مدتی حال بسیار خوبی را تجربه میکنند. بسیار سرخوش و پرانرژی برای مشارکت و اعلام رهایی هستند و وضعیت ظاهری آنها نیز بسیار مرتب است. با راهنما در ارتباط منظم هستند و در جلسات شعبهها شرکت میکنند. پس از مدتی آرام آرام این حس و حال به سمت سردی و خاموشی میرود. انگار کسی در گوش فرد میگوید: «این اعلام رهایی هم برای تو عادی شده است.»
- مشکل بزرگ افراد مصرفکننده این است که پس از قطع مواد با این شور و هیجان بسیار زیاد مواجه میشوند و پس از عبور از این مقطع به معمای بزرگ «که چی؟» میرسند. به این سوال در ذهن خود نمیتوانند جواب دهند و بعد از اینکه نمیتوانند این معما را حل کنند به شکست میرسند و افرادی که میتوانند معما را حل کنند و این برهه و موقعیت را رد میکنند، آرام آرام به مرز پختگی میرسند. این یک واقعیت است که بسیاری از کسانی که در گروهدرمانی قرار میگیرند، بالای یک ماه یا دو ماه رهایی را تجربه نمیکنند. بیشترین تعداد عود مجدد در بازه زمانی زیر سه ماه رخ میدهد. تعداد زیادی از افراد موفق نمیشوند بالای سه ماه رهایی را تجربه کنند. از سه ماه تا شش ماه هم زیاد عود مجدد اتفاق میافتد اما به نسبت زیر سه ماه کمتر است. افراد قطع مواد میکنند و منتظر هستند که اتفاق عظیمی در زندگی آنها رخ دهد، اما بعد از مدتی متوجه میشوند، نه تنها هیچ اتفاق خاصی قرار نیست بیفتد، بلکه باید مانند تمام افراد عادی صبح بیدار شوند و خود را برای تلاش و کوشش در زندگی آماده کنند. حتی ممکن است یکسری دردهای جسمی هم که در زمان مصرف نداشتند، به سراغ آنها بیاید. دیگر از آن انرژی کاذب که در زمان مصرف مواد وجود داشت هم خبری نیست. اعلام رهایی هم کم کم عادی میشود و سوال «که چی؟» در ذهن پررنگتر میشود. فرد دچار گفتوگوی ذهنی میشود و سوالاتی در ذهن او میچرخد که انگیزه را در وجودش ضعیف میکند. «قطع مواد کردی که چی؟ جشن رهایی هم گرفتی. اعلام رهایی هم کردی. یک جلسه دو جلسه سه جلسه… یک ماهگی، دوماهگی، سه ماهگی هم برایت دست زدند. آخرش که چی؟ آخرش همین زندگی بدون رمق بدون حال… حداقل مصرف میکردی انرژی داشتی… با این زندگی که دیگر در آن مثل گذشته انرژی هرچند کاذب نداری میخواهی چه کنی؟»
- متاسفانه افراد به دلیل نبودن آموزش جواب درستی برای وسوسههایشان و سوال بزرگ «که چی؟» ندارند و این مساوی میشود با برگشت. بین یک تا شش ماه این شور و هیجان و تشویق خانواده و تعریفهای اطرافیان که «چقدر تغییر کردی! چقدر چاق شدی! چه ظاهر تمیزی! آفرین!» وجود دارد. پس از آن رفته رفته این تشویقها کمتر و کمتر میشود، تا اینکه کمکم فراموش میشود، که چه کار بزرگی انجام شده است. حتی بعضی افراد گله دارند که یک تبریک ساده هم در خانوادهشان فراموش شده است. این اتفاق طبیعی است و درست این است که انتظارات وجود نداشته باشد و افراد برای کاری که انجام میدهند، دارای انگیزههای درونی باشند. باید به مرحلهای از بلوغ فکری رسیده باشند، که در درون خود دائم ایجاد انگیزه کنند و منتظر انگیزههای بیرونی نباشند. باید سعی کنند دائم حال خوب و قشنگی داشته باشند.
- متاسفانه در این مرحله خیلی مشکل وجود دارد و عود مجددهای آزاردهنده اتفاق میافتد. بعد از چندین بار قطع مواد، فرد دوباره به همان پله اول بازگشته است، چون پاسخ مناسبی برای سوالات، پس از فروکش کردن شور و هیجان نخست، پیدا نکرده است.
- تمام این مشکلات ریشه در ذهن و زیرساختهای مسیر رهایی فرد دارد. ابتداییترین کاری که باید انجام داد، این است که فرد مصرفکننده، اگر قرار است به مرز پختگی برسد و آیندهای همراه با پایداری در گروهدرمانی را ببیند، به هیچ وجه عجله در قطع مواد نداشته باشد. تمام کسانی که عجله میکنند، بعد از مرحله شور و هیجان بلافاصله به مصرف مواد برمیگردند. دلیلش این است که انگیزههای بیرونی به مرور زمان تبدیل به انگیزههای درونی و معرفت نشده است و هنوز به این مرحله از باور نرسیدهاند که بدانند فقط به خاطر خودشان این مسیر را طی میکنند.
- چه زمانی مشخص میشود که انگیزههای فرد درونی شده و تنها به خاطر خودش در گروهدرمانی شرکت میکند؟ به عنوان مثال زمانی که رفتار راهنما بسیار جدی و خشک است، یا اینکه همسر یا مادر، همراهی لازم را ندارند، اما او ادامه میدهد و در جلسات شرکت میکند. این یعنی انگیزهها درونی شده است.
- زمانی میرسد که مشکل اعتیاد رفع میشود، مشکل مالی حل میشود، از لحاظ ظاهر به وضعیت مطلوبی میرسید. در این زمان این سوالات پیش میآید که «من به کجامیروم؟ چرا میروم؟ من تا کی باید در جلسات شرکت کنم؟» این یعنی هنوز انگیزهها برای شرکت در گروهدرمانی درونی نشده است و عامل شارژکننده شما بیرونی است. هنوز به خودتان نرسیدهاید. خودتان را پیدا نکردهاید. تعداد زیادی از افراد وجود دارند که به محض اینکه ببینند راهنمایشان نمیآید، دیگر در جلسات شرکت نمیکنند. این چه هدفی است که به این راحتی از بین میرود؟ این افراد چطور میتوانند با این طرز رفتار به پختگی برسند؟ بسیار سفر باید تا پخته شود خامی!!…
- در گروهدرمانی خیلی افراد هستند که دوره درمان را درست طی نکردهاند و آموزش لازم را ندیدهاند و قطع مواد کردهاند. تمام رفتار آنها از مدل راه رفتن، صحبت کردن و حتی مدل شوخی کردنشان بسیار ناپخته و خام است و فریاد میزند که به جایی که باید نرسیدهاند. برعکس بسیاری از دوستان قدیمی از نوع رفتارشان مشخص است که در گروهدرمانی مسیر پختگی و تغییر مثبت را به درستی طی میکنند.
- فاکتور زمان برای رسیدن به پختگی و جاافتادگی بسیار مهم است. عامل مهم دیگر که در کنار زمان باید وجود داشته باشد سرنهادن به حرفهای راهنما و صبوری است. به راهنمای خود ایمان کامل داشته باشید. بودن در مجموعههای مردمنهاد حواشی زیادی دارد. باید یاد بگیرید با هر موجی به هم نریزید و با موجها بالا و پایین بروید تا شما را تخریب نکند، مانند موجسواری که سوار بر موجها میشود. اجازه ندهید حاشیهها شما را از توجه به هدف بازدارد. حتی ممکن است راهنما بنابر دلایلی به شما بیتوجهی کند و رفتار سردی داشته باشد. به هم نریزید و صبورانه در این راه پایداری کنید. افرادی هستند که ناملایمات را میبینند، حتی اذیت میشوند و در خلوت خود گریه میکنند، اما در گروهدرمانی میمانند و ادامه میدهند. بعضی افراد هم هستند که خیلی راحت با یک اتفاق کوچک از مجموعه طرد میشوند. چنین فردی کجا میخواهد به پختگی برسد؟ رسیدن به درجه کمال در گروهدرمانی خیلی سخت است و احتیاج به صبر خیلی زیاد دارد. پختگی آرام آرام و به صورت مخملی و نرم رخ میدهد. یک دسته افراد موفق نمیشوند این اتفاق خوب را تجربه کنند. آنها کسانی هستند که صبر ندارند و عجله میکنند. میخواهند به یکباره به دست بیاورند و نمیدانند که امکان ندارد معرفت در زمانی کوتاه حاصل شود.
- یکی دیگر از کارهایی که باید انجام دهید این است که برای خود هدف پنج ساله و ده ساله در گروهدرمانی تعیین کنید و برنامه منظم و مرتب برایش تنظیم کنید و تلاش کنید و با خودتان شرط کنید که «من تحت هر شرایطی در گروهدرمانی میمانم. اصلا به هیچ عنوان رفتنی در کار نیست، حتی اگر به مشکل بخورم. حتی اگر قرار باشد راهنمایم را تغییر دهم.» نمونههای زیادی از افراد هستند که در گروهدرمانی ماندهاند و به خاطر صبرشان به پختگی رسیدهاند.
- فراموش نکنید دوره شور و هیجان برای تمام افرادی که قطع مواد میکنند اتفاق میافتد. تنها افرادی در این مسیر موفق میشوند که برای رسیدن به رهایی عجله نمیکنند و دوره درمان ده الی یازده ماهه را طی میکنند و آرام آرام شور و هیجان جای خود را به شعور میدهد و زمانی که قطع مواد اتفاق میافتد، دیگر آن انقلاب درونی به صورت عجیب و غریب رخ نمیدهد، چون قبل از آن در دوره درمانی هیجان موجود مدیریت و کنترل شده است و زمانی که مصرف را قطع میکند، چیزی که وجود دارد معرفت است، نه هیجان!! چنین فردی پی برده که چه کاری انجام میدهد و هدفش از شرکت در کارگاه آموزشی و قطع مواد چیست؟!! دیگر با یک هیجان غیر قابل کنترل روبهرو نیست.
- متاسفانه افراد اسیر نه گفتن هستند. اسیر خامیها هستند. متاسفانه برخی افراد از لحاظ سطح آموزشی در گروهدرمانی خیلی پایین هستند. پذیرش بسیار پایینی دارند. کلید یک که همان پذیرش است را مطلقا کار نکردهاند. در مرحله بعدی نیاز و انگیزهای هم برای آنها به وجود نیامده که بخواهند میزان آموزش خود را بالا ببرند و با همان سطح پایین آموزش میخواهند در گروهدرمانی مسیر را ادامه دهند. بعد از یک ماه و دو ماه با مشکلاتی از قبیل مشکلات جنسی و اقتصادی و … مواجه میشوند. بعد از دو ماه و سه ماه توقعات در گروهدرمانی بالا میرود و شور و هیجان فروکش میکند و سطح توقع خانواده تغییر پیدا میکند. به عنوان مثال در اوایل قطع مواد هیچگونه توقعی حتی در حد برداشتن یک لیوان در منزل از طرف خانواده نسبت به فرد وجود ندارد. حتی انتظار کار کردن هم از فرد وجود ندارد. اما وقتی زمان رهایی به شش ماه و نه ماه میرسد، آرام آرام سطح توقع خانواده هم تغییر پیدا میکند. از فرد انتظار میرود که کار کند و … دیگر مجاز نیست از یکسری امتیازها که در اوایل رهایی داشت، برخوردار باشد. کمکم توقعات از کارها و رفتار فرد بالا میرود.
- متاسفانه بعضی افراد فکر میکنند، سطح توقع بقیه از آنها باید در حد همان سه ماه اول رهایی بماند و تغییر نکند. اصلا اینگونه نیست و سطح توقع بالا میرود. تمام اینها باعث میشود شور اولیه بخوابد و درگیری و تنش آغاز شود و فرد برسد به معمای «که چی؟» «من چرا قطع مواد کردم که حالا مجبور شوم این همه فشار را تحمل کنم؟ حداقل زمانی که مواد مصرف میکردم سرم به کار خودم بود و کسی با من کاری نداشت.» آرام آرام فرد تصمیم میگیرد به وضعیت قبلی برگردد.
- شما در گروهدرمانی محکوم هستید که آرام آرام به بلوغ فکری برسید. یعنی به لحاظ اندیشه و جهانبینی باید مغز از حالت خامی بیرون بیاید. وقتی ذهن پخته شد و فکر و جهانبینی تغییر کرد و اندیشه نو جایگزین شد، فکر خام و رفتار خام از بین میرود. در این شرایط جدید فرد به گنجی میرسد و آن این است که «قبل از انجام هر کاری در مورد آن فکر کن.» در صورتی که قبلا چنین تفکری برای او وجود نداشته است. حتی در جواب دادن صبر میکند. این صبر و متانت نتیجه پختگی است، که از بالا رفتن سطح آموزشها حاصل شده است. کسی که به پختگی رسیده است، در ذهنش مسایل را بررسی میکند، بعد تصمیم میگیرد و عمل میکند. قسمت آنالیز مغز برای این فرد به کار افتاده است. قسمتی که سالیان زیادی از آن استفاده نمیشد، دوباره شروع به کار کرده است. چنین فردی به جایی رسیده است که مانند گذشته تحت تاثیر حرف و رفتار دیگران نیست و با نیروی تفکر خود مسایل را بررسی میکند. بیشتر میاندیشد. بیشتر سکوت میکند. تمامی این حالات خبر از یک تغییر اساسی در درون فرد میدهد.
- ما برای گذر از دوره هیجان به آموزشهای زیادی احتیاج داریم. شور و هیجانی که تا مدتی پس از قطع مواد وجود دارد، یک انرژی فوقالعاده به فرد رهایی یافته میدهد، که این انرژی تا یک مقطعی او را به جلو پیش میبرد، حتی اگر آموزشها نباشد و یا کم باشد. فرد احساس قدرت میکند و به شدت در شرایط جوگیری قرار دارد. این رفتارها فریاد میزند که فرد هنوز در اول راه رهایی و در غفلت به سر میبرد. آموزش چیزی است که این فرد احتیاج دارد تا راه خود را پیدا کند. آموزش به مرور زمان فرد را بیدار میکند و در مییابد که هدف از رهایی چیست؟!
- فردی که در مرحله شور قرار دارد بسیار برایش مهم است که کارهایش دیده شود و مورد تایید قرار گیرد، چون انگیزههایش بیرونی هستند، اما فردی که در مسیر رهایی از مرحله شور رد شده و به شعور رسیده است دیگر برایش دیده شدن آن اهمیت سابق را ندارد. البته تایید شدن بد نیست و انسانها احتیاج دارند که از این طریق انگیزه بگیرند. تایید باعث میشود فرد انرژی بگیرد، اما ما در گروهدرمانی باید به مرحلهای برسیم که فقط برای خاطر خداوند و برای خاطر وجود خودمان خدمت کنیم.
- اندیشیدن را یاد بگیریم. قبل از انجام هر کاری و قبل از زدن هر حرفی فکر کنیم. قبل از اینکه بخواهیم راهکاری ارائه دهیم فکر کنیم و سریع پاسخ ندهیم. همه این کارها نشان از معرفت دارد.
- پختگی را در مجموعه برای تک تک شما آرزو میکنم. امیدوارم پختگی در رفتار همه شما فریاد بزند. امیدوارم روزی برسد که دوستان با معرفت بسیار زیاد در مجموعه و گروهدرمانی حضور پیدا کنند و دگرگونی در آنها کاملا مشخص باشد.
- یکی دیگر از راههایی که انسان را به پختگی میرساند، داشتن الگو و نمونه است. افرادی که الگو ندارند و هیچگاه در زندگی کسی را با خود قیاس نمیکنند و یک انسان بهتر ندارند که به او نگاه کنند، طبیعتا اتفاقی که در درون و ذهن آنها میافتد این است که فکر میکنند در مرحله خیلی خوبی هستند و خود را بی عیب و نقص میبینند و رضایت کامل از خود دارند و دلیلی برای تلاش جهت بهتر شدن پیدا نمیکنند. پس بگردید و در اطرافیان یک فرد آرام و پخته را الگوی خود قرار دهید. هر زمان قصد انجام کاری را دارید، ببینید با آن آدم چقدر فاصله دارید.
- حتی در حد پوشیدن لباس و یا طرز نشستن به رفتار خود دقت کنید و عیبهای رفتاری را در خودتان اصلاح کنید. انسانهای عجول هیچگاه نمیتوانند به پختگی برسند، چون همه کار را با عجله انجام میدهند. پس هر کاری میخواهید انجام دهید، اول با الگویی که در ذهن دارید مقایسه کنید و ببینید چقدر با آن فاصله دارید.
- غرور تیشه به ریشه زندگی انسانهای مغرور میزند، چون هیچگاه احساس نیاز به یک الگو پیدا نمیکنند و فکر میکنند همه کارهایشان درست است. برای همه چیز فقط از خودشان تبعیت میکنند و از ذهن خود استفاده میکنند و میگویند: «من نیازی ندارم از کسی الگو بگیرم. هر جور بخواهم حرف میزنم، رفتار میکنم و هرجور بخواهم دوره درمانی را طی میکنم. هر جور دوست داشته باشم با راهنما حرف میزنم.» این طرز فکر کاملا اشتباه است. شما باید یکسری شاخصهها را در نظر داشته باشید و دائم خود را چک کنید و متوجه شوید چقدر تا نقطه مورد نظر فاصله دارید و برای رسیدن به آن تمام تلاش خود را بکنید.
- فراموش نکنید تکتک شما میتوانید فرشته نجات زندگی شخص دیگری باشید، در صورتی که مسیر قطع مواد تا پختگی را با در نظر گرفتن فاکتور زمان طی کنید. تلاش کنید، صبور باشید و ایمان داشته باشید که به این مرحله خواهید رسید و به عنوان یک راهنما، زندگی شخص دیگری را نجات میدهید. اگر بخواهید بدون شک این اتفاق در زندگی شما میافتد.
با درود
خدا قوت به جناب آقای حبیبی بابت کارگاه های اندیشه نو زندگی نو
خدا قوت به تمامی دست اندرکاران 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام درودبرشما بسیار آموزنده چون شخصا این دران داشتم ویاداوری شد که اگ بخوصص درشرایت سختی که درحال حاضر درگیرش هستیم ونمیتوانیم به کارگاه اموزشی بریم چطورباید خودرا ارزیابی کنیم سپتس ازشما
سلام وعرض خداقوت
به نظر بنده بحث شعور واگاهی فقط با حضور در کارگاه اموزشی صورت میگرد ولازمه حضور صبوری در مسیر درمان میباشد
با عرض سلام و خداقوت
انسان در ابتدا در مسیر درمان شور دارد و باید آن را تبدیل به شعور کند، و این امر مهم حاصل نمیشود مگر با ممارست و استواری در مسیر درمان، گوش کردن به گفته های راهنما، صداقت، و صبر صبر صبر.
اگر کسی این پارامترها را رعایت کند میتوان گفت به سمت پختگی در مسیر درمان پیش میرود، پختگی به یکباره اتفاق نمی افتد و قدم برداشتن از شور به سمت شعور نیازمند تلاش بسیار است.
ممنون از تمامی زحمات شما
سلام خدا قوت خیلی عالی بود
سلام وخداقوت عرض میکنم مطالب بسیار عالی بود ودراین مقطع زمانی بسیار بجا بود امید که به مرز پختگی برسیم وشور تبدیل به شعور بشه وباعث رشد ما بشه
سپاس فراوان
عرض سلام و ادب از ارائه مطالب آموزنده کمال تشکر را دارم
بودن در گروه درمانی و گرفتن آموزش و داشتن عملکرد و رعایت اصول که کار کردن روی کلیدهای رهایی از اهمیت بالایی برخوردار است باعث ایجاد معرفت و شعور میشود و شرط اصلی اینکه بتوانیم به پختگی برسیم در درجه ی اول پذیرفتن نقص ها میباشد
خداقوت به جناب آقای حبیبی بزرگوار
سلام نادر هستم یک دانشپذیر معرفت دُر گرانیست به هرکس ندهند
پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند همانطورکه در سخنان استاد بزرگ حبیبی اشاره شده برای رهایی پایدار از مواد انسان بایستی به چند فاکتور برسد که در وحله اول پذریش است اگر به اجبار به گروه بیاییم و در طی مسیر به این نتیجه نرسیم که تمام مشکلاتی که برایم پیش آمده ریشه اش در مصرف مواد است دیر یا زود گروه را ترک میکنیم با ید کمکم اون شور به شعور تبدیل شود به تجربه ثابت شده کسانیکه خواستشان درونی نشده حتی در صورت رهایی نیز پس از مدتی عود مجدد کرده اند خلاصه اینکه باید به دستاورد های رهایی که نمی شود ارزش مادی بر آنها گذاشت به آن تفکر برسیم سلامت جسم سلامت روان وسلامت ذهن کار سختی است ولی با تلاش وممارست میسود به آن رسید به امید موفقیت تمام دانشپذیرها
سلام درودممنون بابت مطالب خوب واموزندتون،من خودم اوایل که به گروه درمانی آمدم،هیچ انگیزه ای نداشتم بعدازچندماهی که گذشت با آموزشهای که گرفتم وباکمک راهنمای عزیزم به درک وفهم رسیدم که چگونه برای خودم انگیزسازی کنم وانگیزیه بیرونی روبه درونی تبدیل کردم ودراین زمینه موفق شدم ،بازهم ممنون ازشماعزیزان
باسلام خداقوت واقعامطلب عالی بودممنون که تجربه چندساله خودتان رودراختیارماقراردادید..
این شوردرزندگی همه ماپیش آمده است وبی انگیزگی هم همینطور.یک دانشیار نقش موثری درپایداری فردمیتواندایفاکند.گاهی بعدازچندماه رهایی برای اطرافیان فردعادی وکم ارزش میشودواین باعث کم توجهی به فردمیشودخانواده بایدهمیشه تغییرات مثبت راببیندوبه زبان بیاوردوفردراتشویق به تغییرات بیشترکندتاانگیزه ایجادشودنبایداشتباهات گذشته رایاددآورکنیم وروحیه دانشپذیرراخراب کنیم.میتوانندباتعیین اهداف مشترک دانشپذیرودانشیاروقدم برداشتن درراه رسیدن به اهداف برای خودانگیزه ایجادکنندوازباهم بودن لذت ببرندتافاصله هایی که موادایجادکرده حذف شودوعشق راجایگزین خاطرات تلخ دوران مصرف کنند.همینطوردانشیارنبایدتوقعات معیشتی واقتصادیی داشته باشدکه به فردی که تازه رهاشده فشاربیایدکه کمبودهاوخسارات راجبران کنددرکل همراهی ودرک ورفتاردانشیاربادانشپذیربسیاراهمیت داردودرتبدیل شوربه شعوربسیارموثراست.
سلام خداقوت خیلی عالی آقای حبیبی بود. اگر نقطه نظر خودم رو به طور خلاصه بنویسم
در برهه ایی شخص دچار سندرم محرومیت می شود به نظر من نبودن هدف درست ، که شخص نداند برای چه جنگیده و به این موقعیت رسیده اورا از شعور دور می کند و شور اولیه کم کم کم می شود دچار چرا ها و که چی ها می شود ،و کسانی مسیر درست راطی می کند که اگاه حرکت میکندو می داند که برای چه باید تغییر کنند
مثال
انگار بگوئیم که چی من هرروز غذا بخرم بعد دوباره گرسنم شود .پس احساس نیاز هم می تونه من و به شعور سوق دهد
یعنی این که شخص به این دید برسه من نیاز دارم که سلامت باشم و اعتیاد سلامت جسم و روح و روانش را در گیر می کند
و می توان گفت شور دراحساسات و شعور در منطق است
با سپاس
باسلام و خداقوت خدمت شما دوبزرگوار
ممنون از آموزشگری بسیار آموزنده شما جناب اقای حبیبی واز اینکه زحمت میکشید کمال تشکر را دارم
با سلام خدمت شما وهمکاران.بابت زحمات تون وموضاعات اموزنده که میزارین تو این روزا که دسترسی به کارگاه اموزشی نداریم.واقعا کمال تشکر دارم.و می خواستم بگم واقعا تجربه داشتن .پخته بودن از لحاظ فکری در برابر وسوسه واقعا خیلی مهم تر از ترک کردن و بی تجربه بودن .وقتی ترک بکنی تجربه نداشته باشی اولین کسی اومد پیشنهاد داد بیا با یه بار چیزت نمیشه شما اموزش داری دوباره خام میشی غرور بر ت میداره میری مواد می زنی. یا با تمسخر گرفتن شما .حالا تو ترک نکن تو ترک بکن نیستی سعی می کنی باور کنی حرف طرف مقابل وبرگشت بزنی چون این باور می کنی چون هنوز پخته نشدی که جواب شون بدی. اینکه چه طور پاک بمونی وسوسه نشی یکی از اون کلیدهای ترک مواد هستش